.مینویسم چون نمیخواهم فراموشم شود
Nov 18, 2023 | 10 comments
میخواهم بنویسم. میخواهم داستانی از حس و حالم، کمی عواطفم، خشم و شادیم، ترسم، شاید بیخیالیم و در کل تجاربی که برایم در زندگی دست میدهد را قلم بزنم روی کاغذ. من فکر میکنم آدم شبیه ماهی است در دریایی که جریان دارد و باید جاری باشد. چون غیر از آن ازش برکهی آبِ کدر و گند بجا میماند که حتی خودش تاب و تحملش را نخواهد داشت، خواهد مُرد.
من درونگرام و الکی نیست که نمیتوانم همینطوری دلم را هی صاف صاف بریزم در سفرهی حرف و حدیث با هر دوست و آشنایی. درد و دل کردنم نمیآید، باید با صبوری از پیلهی خودم برون بیایم و بال بگشایم، پروانهوار پرپرک بزنم و کمی بعد بمیرم. همین بال زدن گاهی نوشتن است، گاه طرح ریختن، گاه نواختن، گاه چرخیدن و هرازگاهی سرودن...
مینویسم چون نمیخواهم فراموشم شود که بر من چه گذشته/میگذرد. اما کلماتم را درهم میپیچم و نمیخواهم بدانند یا سردربیاورند. معمولا مردم چیزی را که کشف کنند، خرابش میکنند. در رمز سکوت و واژگان نامعلومم در امانم.
[در امانم؟]
شمسیه
...ادامه
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
چندسالی بود که هرازگاهی سرم را از توی کتابهای درسی میکشیدم بیرون و نگاهم را روی زوایای مختلفی میگذاشتم تا جهان را شکل دیگری ببینم. همیشه میخواستم میان کسانی دیگر عالیترین باشم، بهترین باشم و همیشه میرفتم که باشم. ولی یکجایی زندگی کوبید به سینهام و پس افتادم. تا سرم بلند شد از سوزش روشنایی چشمانم سوخت و جهان و آدمیان را زندگی [واقعا] به چشمم کشید. من چقدر برای خودم زیسته بودهام؟ چقدر برای دلم زیسته بودهام؟
شمسیه
...ادامه
Feb 15, 2024 | 13 comments
غمگين یعنی غمگین
وقتی دلنگران باشی، هر موسیقیِ غمگینترین است؛ هرصورت، هرتصویر، هرشعر. ولی من غمگینترین شان را میخواهم. میخواهم بههر دوستی که داشتم، «نه» بگویم. «نه» میگویم، نه نه هیچی نمیگویم تا رنگ ببازد، این تصویر زیادی شلوغ است. این رنگها روی اعصابم هستند، صدا آخ این صداهای موذی کاش خفه شوند
شمسیه
...ادامه
March 12, 2023 | 6 comments
...با آخرین رمقِ جامانده پا گذاشت بر جاده. جای پایش
از دور تماشا میکردم و زیرلب میخواندم 《وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت.》با کلمهکلمهاش مرتبط بود. با حوصلهی ته کشیده و چهرهی که از شدت گرما زیر نور آفتاب برق میزد، کولهپشتی را بر دوش خودش میکشید. کولهپشتی را چنان محکم میگیرد که گاهی میخواهم از جایم پا شوم و سلامی کنم، بپرسم:《 خانم، آیا شما در کوله تان عمر عزیز تان را حمل میکنید، که چنین محکم به بندش چنگ میزنید و در باد و باران یا جهنم تابستان بارش از شانهی که هر آن شکستنی است کم نمیشود؟》
شمسیه
...ادامه
Aug 14, 2023 | 16 comment